ای ز کلک توراست کار جهان
صاحب و صدر و افتخار جهان
گوهرت روی کائنات وجود
مسندت پشت شهریار جهان
نظرت حافظ نظام امور
قلمت محور مدار جهان
مسرع عزم تو برید قضا
بارهٔ حزم تو حصار جهان
کار معمار عدل شامل تست
حفظ بیان استوار جهان
هردم از جاه نو شوندهٔ تو
نومرادیست در کنار جهان
خارج از ظل رایت تو نماند
هیچ دیار در دیار جهان
از وقوفت نهان نیارد شد
نه نهان و نه آشکار جهان
جنبش رایت تو داند داد
بکم از هفته ای قرار جهان
بر محک جلالت تو زدند
مهر تا کم شد از عیار جهان
گر جهان خواستار تو نبدی
نشدی امن خواستار جهان
گر بداند که اختیار تو چیست
همه آن باشد اختیار جهان
رو که سیمرغ همت تو نشد
به فریب امل شکار جهان
گر نظر کردیی به آفاقش
در میان آمدی کنار جهان
کم کند گر خدای چرخ سخات
بکم از مدتی کنار جهان
دشمنت کز عداد مردم نیست
ناردش چرخ در شمار جهان
کیست او تا چو مردمان بندد
ناقهٔ خویش در قطار جهان
تا سپهر از مدار خالی نیست
بر تو بادا مدار کار جهان
بر مراد تو دار و گیر قضا
بر بساط تو کار و بار جهان
حافظت باد هرکجا باشی
گاه و بیگاه کردگار جهان
بودن اندر جهان شعار تو باد
تا گذشتن بود شعار جهان